شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

بقچه عشق

شب تولد دردونه مامان وبابا

شب چهارشنبه 14دیماه90بود.دیگه روزای انتظارداشت به پایان میرسیدولحظه دیدار نزدیکتر.   باوجود اینکه مامانی دوران بارداری نسبتا سختی رو گذرونده بود اما انگاری متوجه شده بود دلش برای اونروزا تنگ میشه.وابستگی شدیدی به تودرون شکم خودش داشت........ برای وول خوردنات.....برای لگدزدنات.....برای درددل کردنا باهات دلش تنگ میشد......برای مامانی ساعت های شب خیلی دیر می گذشت ده بار بیشتر میشدکه ساک لوازم بیمارستان روچک کرده بودبا اینکه بیمارستان اطلاع داده بود چیزی لازم نیست ببره....تازه مامان ایران وخاله نگین هم اونشب کنارش بود ن مامان جون وعمه سمیرا هم قراربود صبح باهاش برن بیمارستان. امااز بابایی بگم.. .... ...
4 مهر 1391

عکس

آرین منتظر بابایی ازسرکاربیادبره پارک. بدون شرح یه روزه دیگه وآرین وانتظاربابایی آرین وعروسک های بالای تختش. بغض ساختگی آرین(البته این مال 5ماهگیه)       ...
4 مهر 1391

اسباب بازی عجیب آرین!!!!!

دیده بودیم پدر گوش پسر رو بکشه اما بالعکس اونو دیگه ندیده بودیم. اینم عکسش   فردا نگی دروغ گفتماااااااااا   اینم اسباب بازی جدید آقا آرین . تا بابایی بغلت میکنه باسرعت میری سراغ گوش هاش واونا رو میگیری و آی میکشیییییییییییی!!!!!!!!!!!!! خیلی شیطون شدی مامانی. بابایی عاشق این کارت هست وکلی میخنده.  ...
4 مهر 1391

تولد عمه جون

٢١فروردین امسال تولد عمه سمیرای عزیز ومهربون بود. گل پسرقند عسلم یه کیک خوشگل برای عمه جونش سفارش داده بود. مامانی هم که اینروزا سرگرم بزرگ کردن قندعسل  بود فرصت نکرده بودیه کادوی مناسب واسه عمه جون بخره.برای همین پول کادویی به عمه دادکه قابل عمه جون نداشت. شب هم وقتی زمان بریدن کیک وگرفتن عکس یادگاری شدپسرطلا لالا کرد .برای همین مامانی عکسی ازت نداره که بذاره امایه عکس کوچولو از کیک ات دارم. عمه جونم تولدت مبارک راستی یادم رفت بگم که 2روزپیش هم تولد خاله نگین جون بود.اما چون خانواده محترم همسرش براش تولد گرفتند مادیگه تولد بازی نکردیم فقط کادوی خاله جون رو که مثه کادوی عمه جون بودبهش دادیم. خاله جون...
4 مهر 1391

بازم عکس

این هدیه ها سوغات کربلای مامان جون واسه گل پسرمه. مامان جون مهربونم دست شما درد نکنه این شیطنتت هم از5ماهگی کشفش کردی  وتا حالاهم انجامش میدی .اولش میری سراغ کرییرت که بری توش اما وقتی میذاریمت توکرییر....این بازی رودرمیاری البته باشدت بیشترکه ازش میوفتی بیرون. منو که نگران وسراسیمه میبینی کلی لذت میبری.شیطون بلااااااا. ...
4 مهر 1391

باز وبسته کردن کشوها!!!سرگرمی تازه آرین

شازده پسرم هرچنددیر سینه خیز رفتی وهنوز هم از دندونات خبری نیست وهرچند هم که دیگران بگن از این لحاظ تنبلی! !!!!ولی واسه مامانی زرنگ ترین وباهوش ترینی. خداییش خودت قضاوت کن کجای پسرم تنبل گفتن داره آخه . از دیروز تا حالا یادگرفتی وقتی میذارمت روی زمین تابا اسباب بازیهات بازی کنی یهویی فت وفرز سینه خیز میری سمت کشوها واز بازو بسته کردنشون لذت میبری .هرچنداین کارهم اقتضای سن ات هست اما ازنظر مامانی شاهکاره پسرم. تازه مامانی خیلی هم نگران میشه که خدایی ناکرده دستای کوچولوت لای در کشو نمونه.هرچی هم میگم مامانی جییییییییزههههههه اما بهت اثر نداره. چون از نظر شازده جیز درمورد اجسام داغ ویا دردناک کاربرد داره. طبق معم...
1 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد